کد مطلب:315834 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:187

قمر بنی هاشم در حرکت امام حسین از مدینه
حضرت امام حسین علیه السلام بعد از گفتگوهایی كه میان او و والی مدینه واقع گردید روز بیست و هشتم ماه رجب سال شصت هجرت از مدینه خارج گردید. [1] .

از كسانی كه با حضرت خارج گردید قمر بنی هاشم علیه السلام است كه در روایت امالی صدوق از امام سجاد علیه السلام نام عده ای آمده است از جمله عباس بن علی علیهماالسلام. [2] .

مرحوم حایری مازندرانی در ارتباط با خروج امام حسین علیه السلام از مدینه می نویسد:

مرحوم دربندی در كتاب اسرارالشهادة نوشته است:

یكی از موثقین از شاگردانم از عرب گفت: روایت زیر را در مجموعه ای پیدا كردم



[ صفحه 126]



كه به ادیب مقری نسبت داده می شود: عبدالله بن سنان كوفی از پدرش از جدش روایت می كند كه گفت: نامه ای از اهل كوفه خدمت امام حسین علیه السلام آوردم وقتی كه حضرت در مدینه بود نامه را خواند و بر مضمون آن اطلاع حاصل نمود و فرمود: «سه روز به من مهلت بده.» من در مدینه ماندم تا آنكه حضرت عازم حركت به سمت عراق گردید پیش خود گفتم بروم و چگونگی حركت سلطان حجاز و جلالت و شوكت او را ببینم. درب منزل حضرت آمدم دیدم مركب ها را زین زده اند و مردان ایستاده اند و امام حسین علیه السلام بر یك كرسی نشسته و بنی هاشم اطراف او را گرفته اند و آن حضرت مانند ماه شب چهارده در میان آنان می درخشد و حدود چهل محمل را دیدم كه با پارچه های حریر و دیبا زینت شده بود. در این هنگام امام حسین علیه السلام به بنی هاشم امر نمود كه زن های محارم خود را بر محمل ها سوار نمایند در اثنایی كه به آن منظره نگاه می كردم، ناگهان دیدم از خانه ی حضرت امام حسین علیه السلام جوانی بلندقامت كه بر گونه اش علامتی بود و صورتش مانند ماه شب چهارده می درخشید بیرون آمد در حالی كه می گفت: «ای بنی هاشم! كنار روید». در این اثنا دو زن دامن كشان با حیا از منزل بیرون آمدند. كنیزان اطراف آنان را محاصره كرده بودند آن جوان جلو آمد و نزدیك یكی از محمل ها آمد و زانو زد و بازوی آن زن را گرفت و ایشان را بر محمل نشاند. از بعضی از مردم پرسیدم كه این دو زن كیستند و این جوان كیست؟ گفتند: یكی حضرت زینب و دیگری ام كلثوم دختران امیرالمؤمنین علیه السلام هستند و آن جوان قمر بنی هاشم پسر امیرالمؤمنین علیهماالسلام می باشد.

وقتی كه همه را بر محمل ها سوار نمودند امام حسین علیه السلام فرمود: «برادرم كجاست؟» سردار لشكرم كجاست؟ قمر بنی هاشم كجاست؟».

اباالفضل علیه السلام عرض كرد: لبیك، لبیك ای سیدم. امام علیه السلام به او فرمود: برادرم اسبم را بیاور، حضرت عباس در حالی كه بنی هاشم دور او را گرفته بودند اسب را آورد و ركاب را گرفت تا حضرت امام حسین علیه السلام بر اسب سوار شد سپس بنی هاشم همه بر



[ صفحه 127]



مركب ها سوار شدند و حضرت عباس علیه السلام نیز سوار گردید، علم را جلو روی حضرت سیدالشهداء برافراشت.

اهل مدینه یكپارچه صدا به گریه بلند نمودند. صدای بنی هاشم به گریه و ناله بلند گردید و گفتند: الوداع الوداع، امروز روز جدایی است. اباالفضل گفت: آری به خدا سوگند كه امروز روز جدایی است و ملاقات روز قیامت است. پس حضرت امام حسین علیه السلام با عیال و همه فرزندان به سمت كربلا راه افتاد. [3] .

و علامه واعظ قزوینی در ریاض [4] می نویسد: قمر بنی هاشم فرمان داد مركب سواری حضرت را زین كرده درب خانه عرش آشیانه حاضر كردند. و در جایی می نویسد [5] : غلامان ركاب گرفتند ابوالفضل زیر بغل برادر را گرفت مدینه را بدرود كردند.


[1] ابصارالعين، ص 4.

[2] بحارالانوار، ج 44، ص 313؛ مجالس عاشورا، ص 49 و 50.

[3] معالي السبطين، مجلس سوم از فصل چهارم.

[4] ج 1، ص 101.

[5] همان، ص 104.